در حالی که بحث بر سر کمدی - تراژدی «برجام» در سطوح گوناگون ادامه دارد، بسیاری از ایرانیان معتقدند که این زد و بند مشکوک مانند دیگر مشکلات ایران در دو سده اخیر کار انگلیسیها بوده است. روزنامه کیهان، که ظاهراً افکار آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی را منعکس میکند، در یک سرمقاله از «فریب فرجام انگلیسی» سخن گفت و از حجت الاسلام روحانی، رئیس جمهوری، خواست که از این پس فریب انگلیسیها را نخورد.
اصطلاح «کار کار انگلیسیهاست» الهام بخش عنوان کتابی است از جک استراو، سیاستمدار برجسته بریتانیایی که در دوران نخست وزیری تونی بلر چندین سمت مهم، از جمله وزیر کشور و وزیر خارجه را برعهده داشت. استراو، از آغاز کار خود بعنوان وزیر امور خارجه، شیفته «مسأله ایران» شد و با خود عهد کرد که در حل این «مشکل» نقش داشته باشد. او دستکم پنج بار به ایران سفر کرد، یعنی بیشتر از سفرش به پایتختهای کشورهای دوست و متحد بریتانیا، از جمله واشنگتن و برلن. او موفق شد اعتماد، و تااندازهای حتی دوستی، بعضی مقامات جمهوری اسلامی، به ویژه حجت الاسلام محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت، و حجت الاسلام روحانی، در آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی، را بدست آورد و جناح «معتدل» جنبش خمینیستی را به مسیر تفاهم و همزیستی با جهان امروز بکشاند.
استراو، خیلی زود با سوء ظن شدید ایرانیان نسبت به بریتانیا و روسیه، بعنوان دو دشمن اصلی روبرو شد و دریافت که به تنهایی نمیتواند نقش منجی سوار بر اسب سفید را بازی کند. او با صرف وقت و نیروی فراوان، موفق شد که وزیر خارجه فرانسه، دومینیک دوویلپن، و همتای آلمانی او یوشکا فیشر را در «کار انگلیسی» خود سهیم کند و سه تفنگدار اروپایی را در برابر گاوچران کلت به کمر آمریکایی قرار دهد.
سادگی طرح استراو آن را دلپذیر جلوه میداد: ایران را میتوان با مماشات، تحمل توأم با سختگیری – به عبارت دیگر «هویج و چوب» – تشویق کرد که از سیاستهای ماجراجویانه خود دست بردارد، پرونده «انقلاب اسلامی» را ببندد و به صورت یک دولت «نرمال» به خانواده ملل برگردد.
سه روحانی برجسته درون رژیم: هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی بازیگران اصلی این چرخش بزرگ تاریخی خواهند بود.
از سه روحانی مورد بحث، حسن روحانی از همه به استراو نزدیک تر شد. او به بریتانیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و بعنوان چهره آینده سیاسی ایران با استقبال بیسابقه روبرو شد و در لندن، حجت الاسلام روحانی، با کمک یک عضو مجلس لُردان، با اصل یهودی-ایرانی، با بسیار چهرههای سیاسی بریتانیای آن روز، از جمله پیتر مندلسون، آشنا شد.
این واقعیت که روحانی، در ادامه تحصیلات خود در یک کالج اسکاتلندی، بخشی از سال را در بریتانیا بسر میبرد، به تفاهم دوطرف میافزود.
با این حال، استراو دریافت که سه تفنگدار اروپایی نخواهند توانست بدون توافق کلت-پوش آمریکایی، مسأله ایران را حل کنند. پس از ماهها کوشش، استراو موفق شد که پشتیبانی خانم کوندولیزا رایس، وزیر امور خارجه دولت پرزیدنت جرج دبلیو بوش، را برای طرح سه تفنگدار اروپایی بدست آورد.
سالها بعد، استراو، در دیداری که داشتیم، ماجرای کشاندن خانم رایس را به بازی خود تعریف کرد. دیدار با رایس در اقامتگاه رسمی وزیر خارجه بریتانیا در کارلتون تراس لندن رخ داد و بیش از دو ساعت بطول انجامید. در بازگشت به واشنگتن، خانم رایس موقف شد که بوش را قانع کند که جمهوری اسلامی آماده هدایت به مرحله پسا انقلاب است. بدین سان بیانیه معروف خانم رایس، حاوی دعوت از ایران برای عادی سازی مناسبات، در ماه مه ۲۰۰۶ صادر شد.
از آنجا که تاریخ پر از زیرو بمهای شگفتی آور است، درست در زمانی که طرح راهبردی استراو برای ایران حمایت همه قدرتهای غربی را جلب کرده بود، او دیگر وزیر خارجه بریتانیا نبود. از این بدتر، سه متفق ایرانِ او نیز به حاشیه رانده شده بودند و جمهوری اسلامی با رئیس جمهوری جدیدش محمود احمدی نژاد پرچم چالشگری را بالاتر میبرد.
با این حال، استراو نومید نشد و حتی در سمتهای دیگر خود مبلغ فکر گفت و شنود با تهران و کشاندن ایران به سوی تفاهم باقی ماند. او اکنون معتقد است که «کار انگلیسی» او در دوران باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده زندگی دوم خود را آغاز کرد و با بازگشت حجت الاسلام روحانی به صحنه، آن هم پس از کسب دکترا از کالج اسکاتلندی، به ثمر رسید و «برجام» را بعنوان یک «پیروزی بزرگ دیپلماسی» برای غرب شکل داد.
استراو، درکتاب خود، بر بسیاری از باورهای درست یا نادرست در ایران صحه میگذارد. او میگوید برکناری محمد مصدق از نخست وزیری نتیجه یک «کودتا» بود که بریتانیا با کمک ایالات متحده ترتیب داد.
او هم چنین میپذیرد که قدرتهای غربی، از جمله بریتانیا، در جنگ ایران و عراق به صدام حسین کمک کردند.
در مورد «برجام» من چندین برخورد مشاجره آمیز با استراو داشتهام. «برجام»، از دید من، وسیلهای است برای محدود کردن حق حاکمیت ملی ایران و تحمیل نوعی قیمومیت در زمینههای دیپلماتیک، بازرگانی، اقتصادی و علمی. استراو این نظر را رد میکند و میگوید «برجام» ممکن است در کوتاه مدت به ضرر ایران جلوه کند اما در درازمدت ایران را از انزوا بیرون خواهد آورد و راه را برای شکوفایی اقتصادی و سیاسی ایرانیان خواهد گشود.
استراو عقیده دارد که تحمیل بعضی محدودیتها مانع از آن نشد که آلمان و ژاپن پس از جنگ بصورت دومین و سومین اقتصاد بزرگ جهان به صحنه بینالمللی بازگردند.
اما آیا این قیاس مع الفارق نیست؟ آلمان و ژاپن در جنگهایی که خود آغاز کرده بودند شکست خوردند و اشغال شدند. بدین سان، قدرتهای پیروز حق داشتند شرایط خود را به شکستخوردگان تحمیل کنند. ایران، اما، گذشته از هارت و پورتهای بچگانه رهبران کنونیاش، در جنگ با غرب نبوده است تا شکست بخورد و، برعکس، هرگاه لازم بود، تسلیم شده است.
آیا، آنطور که کیهان آقای خامنهای میگوید، انگلیسیها باز هم ما را فریب دادند؟
خواندن کتاب جدید جک استراو میتواند کمکی باشد برای یافتن پاسخ. اما هیچ کس فریب نمیخورد مگر آنکه خود بخواهد!
حنظله بادغیسی میگوید:
چون به بازی خواندت خناس شر از وسوس داوها بازی مخور